چرا این سوال مهم است؟ موجودات انسانی در سراسر جهان ارزشیویژه به زندگی می دهند. در تمام فرهنگها ما زندگی را جشن گرفته و در عزای مرگ مینشینیم. این افترا که در بعضی فرهنگها یا بعضی بخش های دنیا، زندگی ارزان است،حقیقت ندارد. همه جا ما به آنچه زنده است بیشتر از اشیاء فاقد زندگی ارزش می نهیم ـیا حداقل اغلب آدمها ادعا دارند که چنین می کنند. ما آگاه هستیم که زنده ایم، واغلب می خواهیم تا هر اندازه که بشود زنده بمانیم ـ گر چه بسیاری از ما تحت شرایطخاصی حاضریم زندگی خودمان را بخاطر دیگران فدا کنیم. ما به اطرافمان نگاه می کنیم وفکر می کنیم چه چیزی ما را از دیگر چیزهای اطرافمان متمایز می کند، یا چه وجهاشتراکی با آنان داریم. ما در این مورد که زندگی از کجا آمده و آیا زندگی بعد ازمرگ وجود دارد بحث می کنیم، در شگفت هستیم آیا زندگی در دیگر بخشهای جهان وجود داردو آیا به موجودیت بر روی این سیاره ادامه خواهد داد.
زندگی چیست؟
بخش اول
چرا این سوال مهم است؟ موجودات انسانی در سراسر جهان ارزشیویژه به زندگی می دهند. در تمام فرهنگها ما زندگی را جشن گرفته و در عزای مرگ مینشینیم. این افترا که در بعضی فرهنگها یا بعضی بخش های دنیا، زندگی ارزان است،حقیقت ندارد. همه جا ما به آنچه زنده است بیشتر از اشیاء فاقد زندگی ارزش می نهیم ـیا حداقل اغلب آدمها ادعا دارند که چنین می کنند. ما آگاه هستیم که زنده ایم، واغلب می خواهیم تا هر اندازه که بشود زنده بمانیم ـ گر چه بسیاری از ما تحت شرایطخاصی حاضریم زندگی خودمان را بخاطر دیگران فدا کنیم. ما به اطرافمان نگاه می کنیم وفکر می کنیم چه چیزی ما را از دیگر چیزهای اطرافمان متمایز می کند، یا چه وجهاشتراکی با آنان داریم. ما در این مورد که زندگی از کجا آمده و آیا زندگی بعد ازمرگ وجود دارد بحث می کنیم، در شگفت هستیم آیا زندگی در دیگر بخشهای جهان وجود داردو آیا به موجودیت بر روی این سیاره ادامه خواهد داد. اغلب آدمها موافقند کههمه زندگیهای روی زمین دارای ارزش اجتماعی برابر نیستند. اغلب ما برای زندگی انسانارزشی بیش از زندگی گیاهان یا دیگر حیوانات قائلیم و در همان حال آدمها بطور روزافزونی براین حقیقت آگاه می گردند که بقاء و کیفیت موجودات انسانی از نزدیک بازندگی دیگر اشکال زندگی در این سیاره گره خورده است. انسانها همه روزه موجودات زندهرا می کشند. اینکه که آیا کشتن گیاهان یا حیوانات گوناگون درست است یا غلط مسئله ایاست مربوط به ارجحیت های اجتماعی انسان. و بر سر چنان موضوعاتی بین مردم برخوردهایطبقاتی وجود دارد ـ و خواهد داشت. این برخوردها بوسیله ماهیت مناسبات بورژوائی حاکمبر جهان شکل گرفته؛ مناسبات بورژوائی منافع بشریت را بطور کلی قربانی منافع اقلیتیمی کند. مثلا دنیایی فرق است بین کشتن گیاهان و حیوانات برای سیر کردن شکم از یک سوو از سوی دیگر نابود کردن موجودات زنده در اقیانوسها یا جنگلهای بارانی توسطکمپانیهای نفت و چوب بری بخاطر بدست آوردن منافع سهل الوصول و غنی. مهمترینموضوع، آگاهی براین حقیقت است که افراد متعلق به رده های مختلف اجتماعی و طبقاتمختلف اجتماعی ، حتی در مورد زندگی انسانی ارجحیت های بسیار متفاوتی دارند. ماروزمره شاهد این موضوع هستیم. افراد غنی و قدرتمند برای زندگی فقرا و ستمدیدگانچندان ارزشی قائل نیستند. آنها ایشان را برای کار، یا برای جنگ بکار می برند. ازنقطه نظر قدرتمندان، زندگی افراد فقیر کاملا خرج کردنی است. بعنوان مثال از نظرقدرتهای حاکم در ایالات متحده جوانان گتوها (محلات فقیرنشین) و حصیرآبادها همانقدربی ارزش و خطرناک هستند که آشغالهای جامعه. بسیاری از نخبگان حاکم آرزو دارند که هرچه زودتر این جوانان از روی زمین جاروب شوند. از طرف دیگر وقتی ما به همین جواناننگاه می کنیم، خود و آینده مان را می بینیم ـ ما طبقه ای از مردم را می بینیم کهدارای پتانسیل بوجود آوردن دنیایی کاملا متفاوت و بهتر است. در مورد کشتنموجودات انسانی دیگر چطور؟ بعضی از مردم می گویند این دیگر توجیه پذیر نیست. دیگرانی مثل ما می گویند که بر سر این موضوع دنیایی تفاوت بین ستمگر و ستمدیده وجوددارد. دنیایی از تفاوت بین خشونت یک تجاوز کننده به عنف و خشونت زنی که تجاوزگر رادفع می کند، وجود دارد. دنیایی تفاوت بین ارتشی که می گوید "برویم عده ای آشغال کلهویت کنگ را در خدمت سیستم استثمار بکشیم" و ارتشی که می گوید "برویم خلق را از طریقجنگ انقلابی آزاد بنماییم" وجود دارد. آنهایی که می گویند باید همیشه، بههر قیمتی که شده، جان همه انسانها حفظ گردد باید بدانند که چنین نظری اجازه میدهددردها و رنجهای بی حسابی که انسانها روزمره و در سراسر جهان متحمل می شوند، بدونجواب و چاره جوئی بقاء یابد. این نیز از واقعیات زندگی است. انسانها با درنظر گرفتن کلیه موجودات مختلف روی زمین، معمولا خط تمایز بزرگی بین آنچه ما میگوئیم "زنده است" با آنچه که نیست ترسیم میکنند. اما این واقعا به چه معناست؟ واقعیتی استکه بدن ما و تمام گیاهان، جانوران، و حتی صخره ها و خاک های روی زمین شامل عناصریاست که مدتها قبل درون ستاره ها ساخته شدند. پس چه چیزی واقعا ما یا هر جانور یاارگانیسم زنده دیگری را از کلوخه ای ذغال متفاوت میکند؟جواب چندان بدیهی نیست. کلوخه ذغال نمیتواند بلند شده و در اطراف قدم زند، اما گیاهان نیز چنین نمی کنند ـبا این وصف گیاهان نفس میکشند! یک رودخانه برای بسیاری جانوران و گیاهان خانه است وخودش نیز نیروی مادی عظیمی است که زمینهای اطرافش را می کند و انحناء میبخشد ـ ولیآیا رودخانه خودش ارگانیسم زنده است؟ واقعیت اینست که موجودات زنده رویزمین با چیزهای غیرزنده و بطور کلی با تمام مواد جهان وجه اشتراک فراوانی دارند. فقط اینرا در نظر بگیرید که 99 درصد جهان شناخته شده صرفا از دو عنصر شیمیایی ساختهشده است: هیدروژن و هلیوم. دیگر عناصر شیمیایی واقعا مشترک در درون هسته هایستارگان زمانیکه ستارگان شروع به سوختن و فرو ریختن مینمایند، تولید میشوند. حرارتو فشار درون آن ستارگان چنان عظیم است که واکنشهای دماهسته ای مانند آنچه که در بمبهسته ای روی میدهد، در آنها رخ میدهد: اتمهای هیدروژن ترکیب شده و به هلیوم تبدیلمیشود، هلیوم به کربن، کربن به اکسیژن، سپس نئون، منگنز، سیلیس، سولفور، و غیره ـمنجمله نیتروژن (ازت)، کلسیم، آهن،... اگر بعضی از این نام ها آشنا بنظرمیرسد به این دلیل است که عناصر خیلی متعارف روی زمین هستند. در واقع هم اکنون چنینپنداشته میشود که تمام عناصر شیمیایی روی زمین بغیر از هیدروژن و مقداری هلیوم دراصل میلیاردها سال قبل در درون ستارگان تولید شده اند و ستارگانی که در حال خاموشیو سقوط بوده اند این عناصر را در شکل گازها در فضا رها کردند. این گازها بتدریج سردشده و با تلغیظ آنها ستارگان و سیارات جدید تشکیل شد. این پروسه ایست که هنوز دربخشهای دیگر کهکشان ادامه دارد. ستاره ما، خورشید، و نه سیاره ای که بدور آن گردشمیکنند ـ منجمله زمین ـ بهمین ترتیب تشکیل شدند. بر روی سیاره ما، تمامچیزهای زنده اغلب از چهار عنصر اصلی ساخته شده اند: کربن، اکسیژن، نیتروژن وهیدروژن. بعنوان مثال 99 درصد اتمهای بدن خود ما از این چهار عنصر شیمیایی ساختهشده است. حدود یک پنجم وزن بدن ما از اتمهای کربن ساخته شده است. لذا حرف "کارلساگان" ستاره شناس واقعا حقیقت دارد که، ما از مواد ستاره ای درست شده ایم! ارزشدارد راجع به این مسئله فکر کنیم، و از پیوستگی و تشابهات ما بین تمام چیزهای رویزمین، زنده و غیرزنده، و بقیه مواد کهکشان، درک درستی بیابیم. البته اتمهایمتعارف روی زمین صرفا نقش آجرهای ساختمانی را دارند که به میلیونها شکل گوناگونکنار هم چیده شده اند. انواع مختلف اتمها با یکدیگر ترکیب شده و واحدهای پایه ایبنام مولکول را میسازند. بعنوان مثال، یک واحد پایه ای یا مولکول آب از دو اتمهیدروژن و یک اتم اکسیژن درست شده است. اتمها میتوانند به اطراف حرکت کرده و جاهایخود را با دیگر اتمها در همان یا مولکولهای مختلف معاوضه کنند. به این حرکات واکنشهای شیمیایی میگویند. ترکیبات بسیار مختلف و تغییرات بسیار زیاد همواره روی میدهد. ماده میتواند اشکال بینهایت زیادی بخود بگیرد و بهمین دلیل است که چیزهای روی زمینهمه یکجور نیستند. اتمها هرگز ساکن نیستند. مولفه های تمام ماده ها، زنده یا غیر آناین استکه همواره در حال حرکتند، تغییر میکنند، و با یکدیگر فعل و انفعال دارند. اما اگر تمام ماده همیشه در حرکت است، چه چیزی ماده "زنده" را از غیر زندهمتمایز میکند؟ بر روی سیاره ما حتی ساده ترین ارگانیسم های زنده خیلی پیچیده اند ـباین معنی که آنها دارای مولفه های داخلی و سطوح سازماندهی بسیار زیاد می باشند. ارگانیسم های زنده بطور عموم از یک سلول زنده یا بیشتر ساخته شده اند. سلول ها واحدهای کوچک زندگی هستند؛ اینها در اساس تجمع مولکولهایی هستند که پوسته ای آنان رااحاطه کرده که در درون آن واکنش های شیمیایی بسیاری رخ میدهد. بعضی ارگانیسم هایزنده، مانند باکتری یا ارگانیسم های حوضچه ای میکروسکپی، فقط دارای یک سلول هستند،درحالیکه دیگر ارگانیسم ها دارای سلول های بسیار زیاد که متقابلا پیوسته و وابستهاند، میباشند. بدن انسان بطور متوسط دارای تریلون ها (یعنی میلیونها میلیون) سلولزنده پیوسته میباشد. ولی پیچیدگی و تشکیلات سلولی، بخودی خود، برای تعریفزندگی کافی نیست. معذالک بنظر میاید که میتوان با جمع زدن تعدادی از پروسه هایمعین، زندگی را به آنصورت که ما میشناسیم مشخص کرد و از این مجموعه برای متمایزکرده موجودات زنده از غیر زنده استفاده نمود. این پروسه ها عبارتند از: 1 ـتوانائی رشد، و توانائی سوخت و ساز کردن (متابولیز) یک منبع انرژی بیرونی. 2 ـ توانائی بازتولید. 3 ـ توانائی جذب تغییر طی نسلها و بازتولیدآن. بگذارید به هرکدام از اینها بنوبت نگاهی کنیم: 1 ـ رشد ومتابولیزمتمام موجودات زنده یک نوع منبع انرژی را از جهان بیرونی به درون میکشند وآنرا متابولیز میکنند. یعنی آنرا میسوزانند و تبدیل به مواد جدیدی می کنند. موجوداتزنده بدین طریق آنچه را که برای رشد، گسترش و ابقاء بدنشان نیاز دارند، تهیه میکنند. تمام موجودات زنده همچنین نوعی از محصول زائد (فضولات) را به محیط زیستبیرونی برمیگردانند. زندگی سطوح مختلفی ازسازماندهی و تشکل دارد حداقل بر روی کره زمین، مادهء زنده سطوح مختلفی از سازماندهی دارد و همه "پروسه های زندگی" در تمام سطوح روی نمی دهد. بعنوان مثال، یک ارگانیسم تک سلولیمانند پارامسیوم تمام پروسه هائی را که اینجا توضیح دادیم انجام میدهد. ولی درارگانیسمی که از تعداد زیادی سلولهای زنده درست شده است، این سلول هاتابعی از کلبدن هستند و مادامیکه بخشی از بدن میباشند موجودیت مستقلی به مثابه یک ارگانیسممنفرد و مجزا ندارند. بعنوان مثال هر سلول بدن انسان بعنوان بخشی از کل بدن زنده،زنده می باشد و در بسیاری از پروسه های زندگی بدن شرکت می کند. این سلول ها انرژیرا سوخت و ساز می کنند و وظایف تخصصی مانند وظایف یک سلول جگر یا یک سلول اسپرم رابعهده دارند. ولی این واحدهای کوچک زنده به تنهائی تمام معیارهای یک ارگانیسم زندهرا برآورده نمیکنند. بطور نمونه، سلولهای اسپرم بازتولید نمیکنند، هرچند واحدهایکوچک از کلیت ارگانیسم هایی هستند که بازتولید میکنند و آنها در پروسه بازتولید اینارگانیسم شرکت می جویند. ترم "ارگانیسم" به آن سطحی از زندگی ـ کلیتموجودات منفرد ـ گفته میشود که تمام معیارهای زندگی را که در اینجا بحث شد برآوردهکنند، یعنی: داشتن ظرفیت رشد، متابولیزم، بازتولید، و داشتن سیستمی که از طریق آنصفات ارثی به نسل های دیگر انتقال داده شود. بخاطر داشته باشید که این فقط ارگانیسمهای منفرد هستند که "بازتولید میکنند" (نه ژنها یا هر واحد کوچک دیگر و همچنین نهجمعیت ها یا تیره ها یا هر کلیت بزرگتری)، اما تغییر تکاملی طی چندین نسل روی میدهدو آنهم در سطحی دیگر یعنی در سطح تیره ها ـ یا "نوع" های کاملا متمایز. پس افرادبازتولید می کنند، تیره ها تکامل می یابند. همه میدانند که آدمها و حیوانات "میخورند". ولی آیا گیاهان هم "میخورند"؟ بله، آنها نیز اینکار را می کنند. گیاهانسبز بوسیله جذب انرژی نور خورشید (و همچنین گاز دی اکسید کربن و آب) عمل "خوردن" راانجام میدهند و آنرا به انرژی شیمیایی شکرها و نشاسته ها تبدیل می کنند. این پروسهفتوسنتز نامیده میشود. شکر و نشاسته تولید شده به ساخت برگهای نو، میوه، بذر و غیرهمیرود. گیاهان نیز به دنیای بیرونی "فضولات" پس میدهند که تولید جانبی متابولیکیاست. از شانس ما این "فضولات" گیاهان سبز، اکسیژنی است که ما برای تنفس نیازداریم!حیوانات، منجمله انسانها، منبع انرژی خودشان را بوسیله خوردن گیاهان ـ کهانرژی خورشیدی را به انرژی شیمیایی در شکل شکر و نشاسته تبدیل کرده اند ـ و (یا) خوردن دیگر حیوانات که بنوبه خود بخشی از آن انرژی را در بافت های بدن خود انبارکرده اند، تامین میکنند. در طول این "زنجیره غذائی" گیاهان و حیوانات منابع "غذائی" خودشان را برای رشد، گسترش و تامین وظایف بدنی شان مصرف می کنند. تمام چیزهای زندهاز این پروسه مستمر رشد و متابولیزم گذر کرده و طی آن فعالانه خودشان و جهان بیرونیرا تغییر میدهند. 2 ـ بازتولیدانواع مختلف ارگانیسم های زنده بازتولیدمیکنند. هیچ ارگانیسم زنده ای برای همیشه زندگی نمی کند و مطمئنا هر ارگانیسم زندهمنفردی بازتولید نمی کند. (بعنوان مثال، هر حیوان منفردی دارای فرزند نیست.) اماتوانائی تولید نسل های جدیدی از افراد جداگانه خصوصیت تمام انواع موجودات زنده میباشد. این تولید مثل به طرق بسیار انجام میشود. بعضی موجودات تک سلولی فقطبه دو سلول جدید تقسیم میشوند. بعضی موجودات میتوانند خودشان را کلون (تولید مثلغیر جنسی مثلا از طریق شکفتن یا تقسیم شدن ـ م) کرده، افراد جدید یکسانی تولیدکنند. باز تولید جنسی در بسیاری از انواع گیاهان و حیوانات روی زمین تکوین یافتهاست بطوریکه سلولهای تخمک ماده و اسپرم نر را ترکیب می کنند و بذر یا تخمک هائی باهویت و پتانسیل منحصر بفرد تولید میکنند. توانائی باز تولید به هر طریقی که انجامشود، صفتی کلیدی در تمام موجودات زنده است. 3 ـ طریقی برای جذب و بازتولیدتغییر طی نسلهاجذب تغییر بمعنای در خود کشیدن، ترکیب کردن آن با خود، و همچنینمتحقق ساختن آن است. بازتولید کردن تغییر طی نسل ها بمعنای تکرار کردن آن و انتقالآن به دیگران است. احتمالا بزرگترین اختلاف بین موجودات زنده و غیرزندهطریقه فعل و انفعال آنان با دنیای خارج است. موجودات زنده بطریقی کیفیتا متفاوتجهان خارج را تغییر میدهند و بوسیله آن تغییر می یابند